ملکی :: جمعه 86/2/28 ساعت 3:30 عصر
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت ، در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم.
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم. یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم.
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت.
بهارم رفت ،
عشقم مرد ،
یارم رفت.
نوشته های دیگران()
عشق